در بیابان و میان جاده جلو کسی را گرفتن و اموال او را ربودن، غارت کردن اموال مسافران در راه در موسیقی سرود گفتن و نواختن آهنگ موسیقی، برای مثال چه راه می زند این مطرب مقام شناس / که در میان غزل قول آشنا آورد (حافظ - ۲۹۸)
در بیابان و میان جاده جلو کسی را گرفتن و اموال او را ربودن، غارت کردن اموال مسافران در راه در موسیقی سرود گفتن و نواختن آهنگ موسیقی، برای مِثال چه راه می زند این مطرب مقام شناس / که در میان غزل قول آشنا آورد (حافظ - ۲۹۸)
برپا کردن خیمه. بارگاه افراشتن. بارگاه آراستن. بارگاه کشیدن: بیا ساقی آن جام چون مهر و ماه بده تا زنم بر فلک بارگاه. حافظ (از ارمغان آصفی). چو در مشهد طوس زد بارگاه... قاسمی (از ارمغان آصفی). رجوع به بارگاه افراشتن و بارگاه آراستن و بارگاه کشیدن شود
برپا کردن خیمه. بارگاه افراشتن. بارگاه آراستن. بارگاه کشیدن: بیا ساقی آن جام چون مهر و ماه بده تا زنم بر فلک بارگاه. حافظ (از ارمغان آصفی). چو در مشهد طوس زد بارگاه... قاسمی (از ارمغان آصفی). رجوع به بارگاه افراشتن و بارگاه آراستن و بارگاه کشیدن شود
قطع راه کردن. غارت کردن و تاراج نمودن در راه. (ناظم الاطباء). لخت کردن کاروانیان در سفر. قطع طریق. (یادداشت مؤلف). تاراج نمودن اموال و اسباب مسافران و گمراه کردن آنها. (از آنندراج) (ارمغان آصفی) (بهار عجم). فریب دادن. گمراه ساختن. قصد کردن. از راه بردن: راه زد بر تو جهان پرفریب و نیز تو چند خواهی گفت مطرب را فلان آهنگ زن. ناصرخسرو. غبنا و اندها که مرا چرخ دزدوار بی آلت سلاح بزد راه کاروان. مسعودسعد. خون همی ریزی و نکنی بجز این شغل دگر خوب راهی زده ای مردم تکفین باید. رضی نیشابوری. بچشم خویش دیدم در گذرگاه که زد بر جان موری مرغکی راه. نظامی. یاران بسیار داشتی همه دزدان و رهزن بودند و شب و روز راه زدندی و کالا بنزد فضیل آوردندی. (تذکره الاولیاء عطار). ای کاش نکردمی نگاه از دیده بر دل نزدی عشق تو راه از دیده. سعدی. دیگر فرمود که هر موضع از خیل خانه و دیه به آنجا که راه زده باشند نزدیکتر باشد عهدۀ پی بردن و دزد بادید کردن برایشان باشد. (تاریخ غازانی ص 279). این قضا صدبار اگر راهت زند بر فراز چرخ خرگاهت زند. مولوی. چشم خونبارم به شبخون بر گلستان میزند راه خوابم نالۀ مرغ غزلخوان میزند. صائب تبریزی (از بهار عجم). شب چو دیوان به حصار فلکی راه زدند اختران میخ بر این برشده خرگاه زدند رهزنان راه زنند از پی نان پاره و زر لیکن این راهزنان راه پی جاه زدند. ملک الشعراء بهار. ، فریب دادن. گول زدن. فریفتن. - راه زدن مار، آن است که بعضی از ماران خبیث در راه باشند و آیندگان و روندگان را بزنند. (ارمغان آصفی) (از بهار عجم) : تلخ شد منزل بکام خویش این آواره را زد چو مار زلف او راه من بیچاره را. طاهر وحید (از بهار عجم). ، سرود گفتن. (ارمغان آصفی). کنایه از سرود گفتن و لهذا اطلاق راهزن بر مطرب نیز آمده. (آنندراج) (بهار عجم). آهنگ زدن. ساز نواختن. نوا زدن: بزن راهی که شه بیراه گردد مگر کاین داوری کوتاه گردد. نظامی (از شعوری). راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد شعری بخوان که با وی رطل گران توان زد. حافظ. چه راه میزند این مطرب مقام شناس که در میان غزل قول آشنا آورد. حافظ (از بهار عجم). - راه مستانه زدن، مستانه نغمه سر دادن. سرود مستانه گفتن. مستانه سراییدن و قول گفتن: مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق راه مستانه زد و چارۀ مخموری کرد. حافظ
قطع راه کردن. غارت کردن و تاراج نمودن در راه. (ناظم الاطباء). لخت کردن کاروانیان در سفر. قطع طریق. (یادداشت مؤلف). تاراج نمودن اموال و اسباب مسافران و گمراه کردن آنها. (از آنندراج) (ارمغان آصفی) (بهار عجم). فریب دادن. گمراه ساختن. قصد کردن. از راه بردن: راه زد بر تو جهان پرفریب و نیز تو چند خواهی گفت مطرب را فلان آهنگ زن. ناصرخسرو. غبنا و اندها که مرا چرخ دزدوار بی آلت سلاح بزد راه کاروان. مسعودسعد. خون همی ریزی و نکنی بجز این شغل دگر خوب راهی زده ای مردم تکفین باید. رضی نیشابوری. بچشم خویش دیدم در گذرگاه که زد بر جان موری مرغکی راه. نظامی. یاران بسیار داشتی همه دزدان و رهزن بودند و شب و روز راه زدندی و کالا بنزد فضیل آوردندی. (تذکره الاولیاء عطار). ای کاش نکردمی نگاه از دیده بر دل نزدی عشق تو راه از دیده. سعدی. دیگر فرمود که هر موضع از خیل خانه و دیه به آنجا که راه زده باشند نزدیکتر باشد عهدۀ پی بردن و دزد بادید کردن برایشان باشد. (تاریخ غازانی ص 279). این قضا صدبار اگر راهت زند بر فراز چرخ خرگاهت زند. مولوی. چشم خونبارم به شبخون بر گلستان میزند راه خوابم نالۀ مرغ غزلخوان میزند. صائب تبریزی (از بهار عجم). شب چو دیوان به حصار فلکی راه زدند اختران میخ بر این برشده خرگاه زدند رهزنان راه زنند از پی نان پاره و زر لیکن این راهزنان راه پی جاه زدند. ملک الشعراء بهار. ، فریب دادن. گول زدن. فریفتن. - راه زدن مار، آن است که بعضی از ماران خبیث در راه باشند و آیندگان و روندگان را بزنند. (ارمغان آصفی) (از بهار عجم) : تلخ شد منزل بکام خویش این آواره را زد چو مار زلف او راه من بیچاره را. طاهر وحید (از بهار عجم). ، سرود گفتن. (ارمغان آصفی). کنایه از سرود گفتن و لهذا اطلاق راهزن بر مطرب نیز آمده. (آنندراج) (بهار عجم). آهنگ زدن. ساز نواختن. نوا زدن: بزن راهی که شه بیراه گردد مگر کاین داوری کوتاه گردد. نظامی (از شعوری). راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد شعری بخوان که با وی رطل گران توان زد. حافظ. چه راه میزند این مطرب مقام شناس که در میان غزل قول آشنا آورد. حافظ (از بهار عجم). - راه مستانه زدن، مستانه نغمه سر دادن. سرود مستانه گفتن. مستانه سراییدن و قول گفتن: مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق راه مستانه زد و چارۀ مخموری کرد. حافظ
اگر بیند راهزنی کرد و کالائی برد، دلیل بود کسی بر او خصم شود و عیش بر او تباه کند. اگر خویش را راهزن بیند، لکن کالای کسی را نبرد، دلیل است بیمار گردد و سرانجام شفا یابد. جابر مغربی راهزن در خواب، مردی بود که با مردم نبرد کند و اگر به خواب بیند که راه زد و مال بسیار ببرد، دلیل که با مردی پیوندد که او را عزیز و گرامی دارد، فایده یابد به قدر آن چه راهزن برده باشد. اگر بیند راهزن بر او جمع شد، نتوانست از او چیزی بردن، دلیل که بیمار گردد و بیم هلاک بود و سرانجام از آن خلاصی یابد. محمد بن سیرین راهزنی به خواب بر سه وجه است. اول: جنگ و خصومت. دوم: دروغ گفتن. سوم: بیماری و تباهی عیش. اگر بیند که راهزن چیزی از او دزدید، دلیل که از کسی دروغ شنود. اگر بیند به راهی می رفت و راهزنان هلاکش کردند، خبر مصیبت به وی رسد.
اگر بیند راهزنی کرد و کالائی برد، دلیل بود کسی بر او خصم شود و عیش بر او تباه کند. اگر خویش را راهزن بیند، لکن کالای کسی را نبرد، دلیل است بیمار گردد و سرانجام شفا یابد. جابر مغربی راهزن در خواب، مردی بود که با مردم نبرد کند و اگر به خواب بیند که راه زد و مال بسیار ببرد، دلیل که با مردی پیوندد که او را عزیز و گرامی دارد، فایده یابد به قدر آن چه راهزن برده باشد. اگر بیند راهزن بر او جمع شد، نتوانست از او چیزی بردن، دلیل که بیمار گردد و بیم هلاک بود و سرانجام از آن خلاصی یابد. محمد بن سیرین راهزنی به خواب بر سه وجه است. اول: جنگ و خصومت. دوم: دروغ گفتن. سوم: بیماری و تباهی عیش. اگر بیند که راهزن چیزی از او دزدید، دلیل که از کسی دروغ شنود. اگر بیند به راهی می رفت و راهزنان هلاکش کردند، خبر مصیبت به وی رسد.